قد و وزن ماهانه
جمعه شب بابا حسن از ماموریت برگشت .من که حسابی دلم براش تنگ شده بود . شنبه که شهادن امام رضا بود و تعطیل رسمی . بابا هم خونه بود پیش من و تو . برای ناهار رفتیم پایین خونه مامانی تو هم نشونده بودیم سرسفره واسه خودت با بشقاب و قاشق بازی میکردیم. که خواستی دستت برسونی به کاسه خورشت که با صورت رفتی تو سفره خدا رو شکر ظرف خورشت ازت دور بود وگرنه با صورت میرفتی تو خورشت و خوردن بودیم . بعدش زدی زیر گریه کلی گریه کردی.آخه من موندم شما ّبچه ها چقدر کنجکاوید آخه . هرچی میبینید میخواید بگیرید. عصرش هم که سه تایی رفتیم خیابون بهار و واست چندتا لباس خوشگل موشگل خریدیم. امروز صبح منو ...
نویسنده :
مامان منیر
14:27